خون انار

walking gets too boring,when you lern how to fly...

خون انار

walking gets too boring,when you lern how to fly...

میشه اسم این پست رو گذشت اشتباه

من اشتباه فکر میکردم که میتونم فراموشت کنم

من اشتباه فکر میکردم که اگه یه روز دتکتت کنم و ببینم به جای اینویزیبل آفلاینی خوشحال میشم


حالا همیشه آفلاینی...


دیگه اینویز نیستی که بگم همه چی برات او کیه و الان آنی و داری با دوستات میچتی


تو آفلاینی...!!تو نیستی...!!


و من نمیتونم بگم کجایی...

تازه دارم نگرانی رو حس می کنم

همیشه اینجور موقع ها،وقتایی که فقط و فقط نگران توام نه دلتنگی ها و تنهایی های خودم،میفهمم چقدر مهم بودی

و چقدر هنوز مهم هستی!!!

این بعید ترین اتفاق زندگی منه

غریب ترین....

درطول این 17سال هرگز منتظر کسی نمونده بودم چه برسه به این که بخواد به این همه برسه...!!

در واقع الان هم منتظر نیستم

میدونم که اگه بخوام منتظر بمونم این انتظار هرگز تموم نمیشه

و همه ی زندگی من هم به دنبالش تباه میشه

من منتظرت نیستم

پس این حس غریب چیه که شبای منو از خودش پر میکنه و منو از آدما دور میکنه و ....؟؟؟

نظرات 3 + ارسال نظر
گلبهار شنبه 26 تیر 1389 ساعت 11:16 ق.ظ http://www.tizhooshan1373.blogfa.com

بازم همون داستان همیشگیت!!!!
بازم تو میگی نمیتونم فراموشش کنم و اون راحت تو رو به خاطر نداره.
من می فهمم که چقدر برات سخته و چه قدر این دنیا پست و نامرده اما یه چیز دیگه ای رو هم در مقابل این می دونم و اون اینه که اگه تو اونو فراموش نکنی دنیا تو رو فراموش می کنه و از این جا حذفت میکنه.من نمیخوام تو تباه بشی به خاطراون آشغال عوضی.به خاطر کسی که تو رو به بازی گرفت.به خاطر کسیکه لیاقت تو رو نداشت.
عاطی!!باورکن اون کسی نبودکه تو رو درک کنه.اون حرفاش همش کلیشه بوده و مهرتایید.همه ی حرفاش دروغ بوده.حرف هایی که منم بلدم برای جلب یک نفر بزنم.تو اون موقع چون شرایط سختی داشتی فکرمیکردی اون فرشته ی نجاتت و در حالی که نمی دونستی اون فرشته ی مرگ تو بوده.الانم داغی و باز متوجه نمیشی امابه خدااون همه اش دروغ بود و فریب...
اینو باورکن.خودتو گول نزن و واقع بین باش.
تو باید رشد کنی.تا آخر عمرت میخای منتظر باشی و تو حسرت بمیری!!!!!!!
اگه اینطوریه خودم راحتت می کنم!!!!!!!!!!!!
برو بیخیالش شو.یه روز اینقدر سر اینکارات به خودت بخندی!!
بهت قول میدم.شک ندارم.
راستی من دوشنبه مدرسه ام.با کیمیا قراردارم.ساعت ۱۰ اینا.تو میای؟خبرشو بهم بده.البته نه از طریق وبم.
بوس.بای

گلبهار شنبه 26 تیر 1389 ساعت 12:27 ب.ظ http://www.tizhooshan1373.blogfa.com

اصل اول:در زندگی، همه چیز عادلانه نیست، بهتر است با این حقیقت کنار بیایید

اصل دوم:دنیا برای عزت نفس شما اهمیتی قایل نیست. در این دنیا از شما انتظار می‌رود که قبل از آن‌که نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید، کار مثبتی انجام دهید

اصل سوم:پس از فارغ‌التحصیل شدن از دبیرستان و استخدام، کسی به شما رقم فوق‌العاده زیادی پرداخت نخواهد کرد. به همین ترتیب قبل از آن‌که بتوانید به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسید، باید برای مقام و مزایایش زحمت بکشید

اصل چهارم:اگر فکر می‌کنید، آموزگارتان سختگیر است، سخت در اشتباه هستید. پس از استخدام شدن متوجه خواهید شد که رئیس شما خیلی سختگیرتر از آموزگارتان است، چون امنیت شغلی آموزگارتان را ندارد

اصل پنجم:آشپزی در رستوران‌ها با غرور و شأن شما تضاد ندارد. پدربزرگ‌های ما برای این کار اصطلاح دیگری داشتند، از نظر آنها این کار یک فرصت بود

اصل ششم:اگر در کارتان موفق نیستید، والدین خود را ملامت نکنید، از نالیدن دست بکشید و از اشتباهات خود درس بگیرید

اصل هفتم:قبل از آن‌که شما متولد بشوید، والدین شما هم جوانان پرشوری بودند و به قدری که اکنون به نظر شما می‌رسد، ملال‌آور نبودند

دلارام یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 05:39 ب.ظ http://bogzaarbogzarim.blogfa.com

بدبخت ! یه id دیگه ساخته که نتونی پیداش کنی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد